جدول جو
جدول جو

معنی نرم عنان - جستجوی لغت در جدول جو

نرم عنان
(نَ عِ)
سلس القیاد. فرمان پذیر. منقاد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم عنان
تصویر هم عنان
دو سوار که پهلو به پهلو حرکت کنند، همدوش، همراه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ زَ)
نرم گوی. آدمی آهسته گوی و ملایم. (آنندراج). که زبانی خوش و ملایم دارد. که به ملایمت و ملاطفت با دیگران گفتگو کند
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
روان شدن اشک. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
نیم گرده، نصف گردۀ نان،
- نیم نانی، لقمه ای، قوت مختصری، اندک غذائی:
نیم نانی گر خورد مرد خدای
بذل درویشان کند نیمی دگر،
سعدی،
چو بشنید عابد بخندید و گفت
چرا نیم نانی نخورد و نخفت،
سعدی،
گر همه کامم برآید نیم نانی خورده گیر
ور جهان بر من سرآید نیم جانی گومباش،
سعدی،
نیم نانی می خورم تا نیم جانی در تن است،
ابن یمین
لغت نامه دهخدا
(نَ)
رجوع به نای شود
لغت نامه دهخدا
(هََ عِ)
دو سوار که با یک سرعت و به یک راه روند، همراه و برابر و هم سیر. (برهان) :
شادی و سلامتی و رادی
با تو همه ساله هم عنان باد.
مسعودسعد.
ز چرخ ار همرکاب افتدش ننگ است
ز باد ار همعنان گرددش عار است.
مسعودسعد.
گهی به کوه شدی هم حدیث من پروین
گهی به دشت شدی هم عنان من صرصر.
مسعودسعد.
عنایت ازلی هم عنان عقلم باد
که از عنا برهاند به حشر از حشرم.
سنائی.
هر کجا باشد جهان لشکر کشد بر خصم ملک
نصرت و تأیید باشد هم عنان و هم رکاب.
سوزنی.
ز آستان تو سر بر فلک توان افراخت
نه این فلک، فلکی همعنان علیین.
سوزنی.
پویم پی کاروان وسواس
غم بدرقه هم عنان ببینم.
خاقانی.
شه سکندر قدر و اندر موکبش
خضر و موسی هم عنان بینی به هم.
خاقانی.
کام بختش چون دعای مادران
در اجابت هم عنان ملک باد.
خاقانی.
زمین زیر عنانش گاو ریش است
اگرچه هم عنان گاومیش است.
نظامی.
تا نگردد جان ما از عیب دور
کی شود با عاشقانت هم عنان ؟
عطار.
بحر تلخ و بحر شیرین هم عنان
در میانشان برزخ لایبغیان.
مولوی.
دست ملوک لازم فتراک دولتت
چون پای در رکاب نهی بخت هم عنان.
سعدی.
هزار چاره بکردم که هم عنان تو گردم
تو پهلوان تر از آنی که در کمند من افتی.
سعدی.
اگرچه در طلبت هم عنان باد شمالم
به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تند سریع، پرشور پرشوق: دل براه طلبت گرم عنان میبایست دیده شوقم از این به نگران میبایست. (از عالم آرا)
فرهنگ لغت هوشیار
شهرت وثروت جاه ومال: هرساعتی بشارت دادی مراخرد کاین حله مرترابرساندبنام ونان. (فرخی) (مرادازحله شعراست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم عنان
تصویر هم عنان
همراه و برابر هم سیر، دو سوار که با یک سرعت و بیک راه روند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم عنان
تصویر گرم عنان
((~. عِ))
تند، سریع، پرشور، پرشوق
فرهنگ فارسی معین
هم دوش، همراه، هم قدم
فرهنگ واژه مترادف متضاد